همیشه احساس میکنم که در حق گوش هامون خیلی ظلم کردیم و به عنوان یه حس مستقل درکنار چشم، قبولش نداریم.
میشه به سادگی، سختی های زندگیِ یه کور رو با یه کر مقایسه کرد و به این نتیجه رسید که ما آدما در سیر تکاملمون بیش از حد به بیناییمون تکیه کردیم .
برای درک بهتر موضوع، لازمه که یه مقایسه ی جزئی تر بین گوش و چشم کرد:
- انسان تو صحبت کردن؛ خودش تولید کنندهس ، اگه محیط تاریک باشه، ما میتونیم کاملا ارتباط برقرار کنیم . برعکس چشم؛ اگه نتونیم صدای هم رو بشنویم ، اجرای پانتومیم به سختی ، تنها راهه (بر فرض نداشتن امکانات دیگه مثل کاغذ و قلم)
- اولین اختراع های ما آدما به حوزه ی تصویر مربوط میشه تا شنیداری. مثلا نقاشی رو انسانهای غار نشین داشتن ولی موسیقی دیرتر وارد جامعه شده . یا کتاب ها سالیان سال با چشم سر و کار داشتن.
- اما به نظر میرسه اختراعهای جدیدترِ ما ، برعکسِ مورد بالا هستن و تسلط بر امواج صوتی برای ما آسونتره . معمولا وسایل اول به صدا محدود میشن و در حالت تکامل یافتش ، تصویر بهشون اضافه میشه . مثل رادیو و بعدش تلویزیون یا تلفن و بعدش تماسِ تصویری .
- عکس دست جمعی گرفتن، خیلی معمول تر از آواز دست جمعی خوندن و ضبط کردن و بعدش هی پخش کردنشه.
- ما آدما اختیار وارد نشدن صدا به گوشمون رو نداریم ولی درباره ی چشم، میتونیم خیلی راحت پلکمون رو ببندیم .
- و موردِ بالا این رو نتیجه میشه که سکوت یکی از عوامل آرامشه نه کم بودن تصاویرِ اطراف.
- نکته ی جالب اینجاس که این نابرابری تو مذهب هم نفوذ کرده و تصویر کردن پیامبرها تو فیلما جرمه ولی صداشون رو میتونن اجرا کنن.
- زیبا بودن و تصویر زیبا داشتن، بیشتر منفعلانه هست ولی صدای خوب داشتن یه جورایی فاعلانهس.
چیزی که از این مقایسه ی ساده به دست میاد، اینه که آدما صدا رو بیشتر واسه رفع نیازهای اولیهشون لازم دارن و وقتی انتخاب بین صدا و تصویر پیش میاد، انتخابشون با فاصله ی زیاد تصویره!
این طور که به نظر میاد ، جنبش دفاع از حقوقِ اصوات باید تشکیل شه :)
پ.ن : موضوع این مطلب هیچ ربطی به عنوان بلاگ ندارد .
۱۶ آذر ۹۴